خانه نو مبارک قشنگه! کبوتر هایش که خیلی تر راستش من که آنچنان درک نمی کنم! نه موی دست حسابی و بلند دارم. نه موهایم پوشیده میماند خیلی. اما یکروزی داشتم با رفیقی نازنین قدم میزدم دایم میگفت که دوست دارد باد لای موهایش بوزد. یک جور نیاز شدیدی داشت فکر کنم خیلی دلم خواست آرزوی آن لحظه ه اش برآورده شود اما لعنت.. لعنت به خیلی چیزها... نشد
2 comments:
خانه نو مبارک
قشنگه! کبوتر هایش که خیلی تر
راستش من که آنچنان درک نمی کنم! نه موی دست حسابی و بلند دارم. نه موهایم پوشیده میماند خیلی. اما یکروزی داشتم با رفیقی نازنین قدم میزدم دایم میگفت که دوست دارد باد لای موهایش بوزد. یک جور نیاز شدیدی داشت فکر کنم خیلی دلم خواست آرزوی آن لحظه ه اش برآورده شود اما لعنت.. لعنت به خیلی چیزها... نشد
با اینکه یه کم دیره اما باید بگم خونه نو مبارک
عجب باد مهربونی/ چشم رفیق عزیز می بوسیم ولی خودمونیم عجب فعل امری استفاده کردی
Post a Comment