Friday, February 4, 2011

بدهکار من

از اول هم قرار نبود چشمهایم یاد کسی بماند
قرار نبود کسی برای موهایم شعر بگوید و در حسرت دستهایم باشد
تنها فرستاده بودم تا بفهمم چشمهایی هست که می توانم دوستشان بدارم
و دستهایی که نداشته باشم شان
و آسمانی که ببینمش
قرار بود
چشمهایم در چشم برف
دستهایم در دست آب 
و موهایم د راغوش باد برقصد
و من 
همیشه طلبکار خدایی باشم
که اگر باشد
باقی مردم خیالشان تخت
آنقدر بدهکار من هست که طلبی از کسی نداشته باشد
!!!

4 comments:

هادی said...

از اول چرا...قرار بود...اما روزی لحظه ای...فراموش می شویم...شاید الی الابد.
باد و برف و آب را چه نسبتس با من؟

پلپلک said...

سلام تلخی ؟البته این بار نمیتونم بگم بابا دنیا به این تلخی هم نیست ..هست ..من به عنوان یه خوشحال بالفطره شرمندهام!!!

سمیرا said...

بیت اخر رو خیلی دوست داشتم با حودم گفتم نه بازم چشم و برف و دوست داشتن و این حرفها اما لب کلامو گفتی و خیال ما رو هم راحت کردی

arash said...

چشم در چشم برف
دست در دست آب
و گیسو رها شده در باد
بتاز دختر ... باهار
تو را به تخت و بالش و لحاف و طلب چکار!!!!!؟
خونه ی نو مبارک