من برای ترک مهمان داشتن حاضرم دیگر چای را نیز ترک بکنم. دیگر حوصله هیچ میهمانی را ندارم. البته خودم بدون دعوت میهمانی خواهم رفت ها! ناخوانده بودن حالش بیشتر است لابد.
واییییی.....بالاخره تونستم نظر بدم اینجا... مهمان هم مهمانهای قدیم...آدم همه شونو دوست داشت.میخواست خونشون پر مهمون باشه...برعکس الان...کاش من هم مادربزرگم رو میدیدم...
برای مرتضی: موافقم با نوع مهمان پستها رو نمی شد بیارم وبلاگم حذف شده اشتباها چرک نویس: من رو می گی؟ :) مکرمه: خسته نباشی ببخشید تقصیر من بود الان درست شده دیگه می شه نظر داد هادی: مادربزرگ داشتن واقعا خوبه نفیسه: به من واسه چی اون وقت؟ جدی فکر نمی کردم کسی از این نوشته خوشش بیاد فقط یه حس بود اما انگار بد نشده:) متین: استقامت در ندان پایان نامه ام رو می گی دیگه:) ناشناس: ببخشید کاش اسمتون رو می نوشتید.
سلام سیندخت عزیزم بالاخره مثل اینکه میشه پیغام گذاشت. نمی دونم تو خونه قبیلت هم اسمت را گذاشته بودی یا نه ولی وقتی اسمت را توی این خونت دیدم و تو گوگل در موردت جستجو کردم بیشتر از قبل از اینکه باهات آشنا شدم؛ خوشحال شدم. واقعا باید شکرگذار تکنولوژی باشم که توی این دنیای اینترنتی من را با آدمهای کوشا و دوست داشتنی ای آشناکرد. خوشحالم که دوباره هستی درضمن من عاشق مهمانم به خصوی در این دنیای غربت و تنهایی. این روزها مهمان زیاد دارم در خانه دلم ولی جای مهمان های واقعی خیلی خالی ست. پاینده باشی
12 comments:
من برای ترک مهمان داشتن حاضرم دیگر چای را نیز ترک بکنم.
دیگر حوصله هیچ میهمانی را ندارم.
البته خودم بدون دعوت میهمانی خواهم رفت ها!
ناخوانده بودن حالش بیشتر است لابد.
خوانده یا نخوانده مادر بزرگم می گفت
مهمان حبیب خداست...
برای من که خوانده یا ناخوانده اش فرقی نمی کند ، مهم این است که نگاهش گرم و صمیمی باشد
بعضی مهمان های ناخوانده با آمدنشان معجزه می کنند.
آرزوی پیروزی برای برگه های سبز ، برگه هایی که با چیده شدن نمی افتند بلکه سبزتر می شوند.
پست های خانه ی قبلی رو نیاوردید اینجا؟
خانه نو مبارک دختر مهربان آیینه و آفتاب
سلام بالاخره دارم برات نظر میزارم!!!!!!!!
واییییی.....بالاخره تونستم نظر بدم اینجا...
مهمان هم مهمانهای قدیم...آدم همه شونو دوست داشت.میخواست خونشون پر مهمون باشه...برعکس الان...کاش من هم مادربزرگم رو میدیدم...
خیلی خوشم اومد اعظی .ادامه بده یه چیزی می شی. راستی می دونی که خیلی بهت افتخار می کنم ؟
منم منم منم بهت افتخار می کنم.یه عالمه.می دونی که به خاطر استقامتت!!!!!!!!!!!!!!
راستی نمی ایی مهمونی؟
جای مهمان خالی است...
خانه ات مبارک سین دخت جان
لطفا هر وفت آپ کردی به من خبر بده
برای مرتضی:
موافقم با نوع مهمان
پستها رو نمی شد بیارم وبلاگم حذف شده اشتباها
چرک نویس:
من رو می گی؟ :)
مکرمه: خسته نباشی
ببخشید تقصیر من بود الان درست شده دیگه می شه نظر داد
هادی:
مادربزرگ داشتن واقعا خوبه
نفیسه:
به من واسه چی اون وقت؟
جدی فکر نمی کردم کسی از این نوشته خوشش بیاد فقط یه حس بود اما انگار بد نشده:)
متین:
استقامت در ندان پایان نامه ام رو می گی دیگه:)
ناشناس:
ببخشید کاش اسمتون رو می نوشتید.
خیلی زیبا بود ذاری می شی همون سیندخت خودمون
کاش تو مهمون نا خونده من می شدی
تو واقعیت حتما خبر بدی ها
سلام سیندخت عزیزم
بالاخره مثل اینکه میشه پیغام گذاشت. نمی دونم تو خونه قبیلت هم اسمت را گذاشته بودی یا نه ولی وقتی اسمت را توی این خونت دیدم و تو گوگل در موردت جستجو کردم بیشتر از قبل از اینکه باهات آشنا شدم؛ خوشحال شدم. واقعا باید شکرگذار تکنولوژی باشم که توی این دنیای اینترنتی من را با آدمهای کوشا و دوست داشتنی ای آشناکرد. خوشحالم که دوباره هستی
درضمن من عاشق مهمانم به خصوی در این دنیای غربت و تنهایی. این روزها مهمان زیاد دارم در خانه دلم ولی جای مهمان های واقعی خیلی خالی ست.
پاینده باشی
Post a Comment